جدول جو
جدول جو

معنی سه مه - جستجوی لغت در جدول جو

سه مه
زنبورهای عسلی که در دفعه ی سوم از تخم بیرون آیند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ دِ)
از بلوکات ناحیۀگلپایگان عده قرای آن سه و جمعیت آن در حدود 3600 تن است. مرکز آن قودجان. حد شمالی پشت کوه شرقی عربستان (خوزستان) ، جنوبی خوانسار و غربی که فریدن است. مساحت آن ده فرسخ است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مِهْ)
بزرگ ده. صاحب ده. رئیس ده. کدخدا. دهخدا. دهبان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ)
خویشی. قرابت. (منتهی الارب). خویشی. (دهار) ، نصیب. (منتهی الارب). بهره. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ یِ مَ)
لنتر. آئینه ای بوده که از بالای برج میدان جنگ را روشن میکرده. (مجمل التواریخ گلستانه ص 215) : کاسه های مهتابی در جمیع بروج روشن نموده که صحرا و قلعه مانند روز روشن گردید. (مجمل التواریخ گلستانه)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ مُ)
بزغالۀ دوسالۀ ماده که هنوز آبستن نشده باشد. (لغت محلی گناباد خراسان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ده مه
تصویر ده مه
صاحب و رئیس ده، کد خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهمه
تصویر سهمه
بهره، خویشاوندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه مهره
تصویر سه مهره
سه طاس که در قدما در بعضی اقسام بازی نرد به کار میبردند
فرهنگ لغت هوشیار
مرد فاسق، مردی که با زنی رابطه ی نامشروع دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله یک تا دو ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی